همه چیز هست

عکس جوک اس ام اس کلیپ

همه چیز هست

عکس جوک اس ام اس کلیپ

قصه شاه مایکل

درسالهای دور شاهزاده ی جوان وجود داشت این شاهزاده مایکل نام داشت چون او پسربزرگ بود پدرش یعنی شاه استیون اوراولیعهد کرده بودبرادر کوچکتر او که جکس نام داشت به ولیعهدی مایکل حسودی میکرد درروزی از روزهاجکس به همراه وزیرجیم نقشه ای ترتیب دادندکه مایکل را بکشندروزی مایکل درصحن قصرپیاده روی میکردکه جکس ازراه رسید وگفت برادر من کاروان بازرگانیم دچارمشکل شده وچون من نمیتوانم برای زخمم که اگربروم ممکن است عفونت کندوباید یک دستم راقطع کنند من نمی توانم بروم پس خواهش میکنم توبجای من برو مایکل چون دلش برای برادرش سوخت به این مسافرت باشخص مورد اعتمادش مارتین رفت مارتین مشکوک بود چون جکس که درجنگ قبل زخمی نشده بود پس کجا زخمی شده این موضوع را بامایکل درمیان گذاشت مایکل دلش شور میزد اما اعتنانکرد ورفت به جایی که جکس گفته بود انجاجایی متروکه بود مایکل و مارتین از اسب هایشان پایین امدند ونگاهی به اطراف انداختند خبری نبود نشستند واستراحتی کردند که ناگهان از بالای سقف متروکه چند ادم که صورتشان را پوشانده بودندپایین پریدندوچون مارتین ومایکل رزمی رابلدبودندانها را فراری دادند اما یکی از انها راگرفتند اوسریع گفت که چه کسی انهارا وادار کرده .ان شخص مرد مورد اعتماد شاه استیون بودیعنی وزیر جیم .به همراه اسیر به قصر بازگشت وپیش شاه رفت شاه حرف های اسیر را گوش نکرد وبه مایکل گفت تو می خواهی بگویی وزیر من خاعن است امکان ندارداین کار او نبوده .از این رو وزیرجیم وجکس فکر میکردند که مایکل کشته شده است پس پیش شاه رفتند مایکل به پشت صندلی شاه رفت تا جکس اورا نبیند .اما چون مارتین انجا بود جکس فکر کرد که مارتین امده خبر مرگ مایکل را بدهد چون مارتین انسان باهوشی بود به دروغ گفت مایکل کشته شده. برقی در چمان جکس درخشید وگفت چگونه؟ مارتین نیز گفت تعدادی سیاه پوشیده بودند ونقاب بر صورت داشتند وبه ما حمله کردند من فرار کردم اما مایکل نتوانست فرار کند برای همین کشته شد جکس تا این راشنید به شاه گفت پس دیگر من ولیعهدم درست است پدر شاه این درد را نتوانست تحمل کند این که فرزند او برای قدرت حاضر است برادر بزرگتر خود را بکشد وفریاد کشید وگفت در سیاه چال بیندازیش ناگهان مایکل از پشت صندلی بیرون امد تاچشم جکس به او افتاد شروع به گریه کرد مایکل گفت نه پدر من مجازاتی از این بهتر دارم اوباید تمام ثروتش را به قصر دهد و در شهر مانند مردم عادی زندگی کند و خودش برود کار کند تا مخارج زندگی اش رافراهم سازد این بهترین مجازات برای اوست شاه قبول کرد. اما وزیر جیم شاه اورا درسیاه چال انداخت و مارتین راوزیر خود ومایکل کرد . پایان
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد